الإمام المهديّ ناصر محمد اليمانيّ
18 - رمضان - 1444 هـ
09 - 04 - 2023 مـ
۲۰-فروردین-۱۴۰۲ه.ش.
12:35 بعد از ظهر
(بحسب التقويم الرسمي لأم القرى)
[لمتابعة رابط المشاركة الأصلية للبيان]
https://albushra-islamia.net/showthread.php?p=412543

_________


پیگیری موضوع ادامه دارد، داستان‌های جذاب و دوست‌داشتنی بیشتر برای شما و اندرزی برای اهل ذکر...

سلام خدا و رحمت و برکات او بر شما باد، تنها توضیحی مختصر برای روشن شدن مطلب در پاسخ به یک پرسشگر...
همانا که باد، به فرمان نبیّ الله سلیمان [به آرامی] به‌ جایی که او بخواهد می‌وزد، یعنی هر جا که نبیّ الله سلیمان اراده کند بوزد، از فرمان او اطاعت می‌کند [حیث اصاب] و این جواب مختصر سؤال است.
و اما اسلام ملکه‌ی سبا: «همانا که این خداوند است که شایسته و سزاوار عبادت است» . چون او با عقیده‌ و باور پدرانش و قومش، قانع نشده‌بود و نمی‌دانست آیا آنها بر حق هستند یا عقایدشان غلط و باطل است و علمی نداشت تا از آن پیروی کند، فقط اینکه عقل او [ملکه‌ی سبا] به وی می‌گفت: آن‌که ملکوت آسمان‌ها و زمین و خورشید و ماه را آفریده‌است، مستحق و سزاوار عبادت است. ولی هنوز به یقین قطعی نرسیده‌بود. خداوند از آنچه که در نفس او می‌گذشت آگاه بود. پس اراده فرمود تا او را از کسانی قرار دهد که هدایت شده و به یقین می‌رسند. پس به وزیر نبیّ الله سلیمان در امور پرندگان، هدهد پرنده، وحی نمود تا به سبا برود و پادشاهی بزرگ سبا را کشف کرده و ببیند ملکه و قومش چه چیزی را عبادت می‌کنند. سفر هدهد برای رسیدن به پادشاهی سبا چند روزی طول کشید و برای اکتشاف، دوری زد و دید آن زن از همه‌چیز برخوردار است، از قوای نظامی و اسب‌های مجهز و انبوهی از شمش‌های طلا و قصرهای فاخر و ارتشی آموزش‌دیده و مجرب در فنون رزمی. هدهد شاهدِ آموزش‌های نظامی آنها و چگونگی پرش از روی موانع با اسب و تمرینات رسته‌های آموزش دیده‌ی سربازانی بود که به خوبی با فنون جنگی آشنا بودند و دریافت که قدرت زیادی دارند و علاوه بر قدرتشان، چنان‌که خود را توصیف کردند، مردانی توانا و جنگاورانی سرسخت هستند.
سپس رفت تا ببیند قوم آن زن چه چیزی را عبادت می‌کنند و دریافت آنان به‌جای خداوند، خورشید را می‌پرستند. سپس وارد قصر شاهی شد تا ببیند ملکه در محرابش چه چیزی را عبادت می‌کند، محراب ملکه دایره‌وار بود و پنجره‌های گرد و بلندی داشت و مشاهده کرد او به‌جای خداوند، خورشید را می‌پرستد. اینجا بود که هدهد به شدت خشمگین شد و عقل او و قومش را تحقیر کرد. خطاب به ملکه صداهایی را در می‌آورد ولی ملکه معنای آن را نمی‌فهمید. هر بار که می‌خواست از محرابش به خورشید بنگرد تا گردنش را به حالت سجود فقط به جلو خم کند، یعنی با نیت عبادت خورشید در برابر آن سجده کند، هدهد عصبانی و خشمگین از آنچه که [ملکه] به‌جای خداوند عبادت می‌کرد،در
پنجره گردی که کمی بالاتر از اندازه قد ملکه بود، قرار می‌گرفت تا جلوی صورت ملکه را بگیرد و مانع آن شود که در برابر خورشید سجده کند و پشت سر هم صدا درمی‌آورد. هر بار که ملکه به سمت پنجره دیگری می‌رفت [ولو اینکه پنجره مایل بود و دید کمی نسبت به خورشید داشت] تا در برابر خورشید سجده کند، [هدهد] فوری به سمت همان پنجره رفته و صداهایی درمی‌آورد. پس ملکه خواست او را با تکان دادن دستش بترساند ولی نترسید و اهمیتی نداد و هیچ از جایش تکان نخورد. سپس به سمت پنجره دیگر رفت و باز هدهد همان حرکات را انجام داد و همان صداها را درآورد. پس ملکه دانست که این پرنده خشمگین است و او و قومش را در گمراهی آشکار می‌بیند. خواست از رفتارهای هدهد مطمئن شود پس از معبدش خارج شد و هدهد پرواز کرد و در بالای معبد فرود آمد و در سکوت به او نگاه کرد و ملکه نیز در سکوت به او نگریست. سپس برگشت تا در برابر خورشید سجده کند و ببیند آیا هدهد به پنجره برمی‌گردد تا مانع او شود؟ به محض اینکه وارد معبد شد، هدهد برگشت و بین او و خورشید قرار گرفت و پشت سرهم صداهایی درمی‌آورد. ملکه نمی‌توانست معنای آن صداها و منظور او را بفهمد اما دریافت این پرنده از آنچه که او به‌ناحق می‌پرستد، به شدت عصبانی و خشمگین است. اما به هیچ‌وجه نمی‌فهمید پرنده چه می‌گوید و از خلال حرکاتش دریافت. پس قبل از اینکه در برابر خورشید سجده کند، از معبد خارج شد و به سمت قصرش رفت. پس هدهد نیز خارج شد و به دلیل اینکه ملکه در برابر خورشید سجده نکرده بود [درحالی‌که با بال‌های صاف در آسمان پرواز می‌کرد] پروردگارش را تسبیح می‌گفت تا شاید ملکه متوجه قصدش شود. سپس به ملکه نزدیک شد تا رضایت و سعادت خود را نسبت به او ابراز کند و در نزدیکی و جلوی صورتش پرواز کرد و گردنش را به نشانه تحیت و سلام حرکت داد. حرکات این پرنده ملکه را به دهشت انداخت و آرزو می‌کرد کاش زبان او را می‌دانست تا بفهمد چه می‌خواهد.

سپس هدهد به سمت سرزمین‌های شام و به‌سوی نبیّ الله سلیمان حرکت کرد تا گزارشی جامع و کامل در مورد پادشاهی بزرگ سبا به او بدهد. پس در مجلس مشورتی سلیمان حاضر شد و نبیّ الله سلیمان به او گفت: «بدون اجازه‌ی من غیبت کردی، کجا بودی؟» و هدهد پاسخ داد:
{فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ﴿٢٢﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
نبیّ الله سلیمان گفت: «بگو چه داری» و هدهد گفت:
{إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ‎﴿٢٣﴾‏ وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ‎﴿٢٤﴾‏ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ‎﴿٢٥﴾‏ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ۩ ‎﴿٢٦﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
نبیّ الله سلیمان گفت:
{ قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ‎﴿٢٧﴾‏ اذْهَب بِّكِتَابِي هَٰذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ ‎﴿٢٨﴾} صدق الله العظيم [سورة النمل].
سپس درحالی‌که نامه‌ی نبیّ الله سلیمان را به همراه داشت، مجدد سفر کرد و زمانی که ملکه برای پرستش خورشید به معبدش ‌رفت او را تحت نظر گرفت و شروع به حرکاتی کرد که در سفر اول انجام داده‌بود. پس جلوی صورتش قرار گرفت تا مانع شود خورشید را عبادت کند و همان کاری را با ملکه کرد که در سفر اولش کرده‌بود. هر بار که ملکه می‌خواست در برابر خورشید سجده کند، در پنجره‌ای که کمی بالاتر از قد ملکه بود، قرار می‌گرفت تا بین او و خورشید حائل شود و برای همین ملکه ندید که این بار نامه‌ای به همراه دارد، بلکه اصرار داشت مانع از عبادت خورشید توسط ملکه شود.
اینجا بود که ملکه را مجبور کرد با استفاده از عقلش، به تفکر ادامه دهد، همان‌طور که نبیّ الله ابراهیم، بعد از درهم‌شکستن بت‌ها، مردمش را وادار کرد از عقلشان استفاده کنند. از موضوع خارج نشویم، ملکه روی صندلی خود در معبد نشست و به حرکات پرنده فکر کرد و نزد خود گفت: «والله از نظر این پرنده، من و قوم من به دلیل پرستش خورشید در گمراهی آشکاریم». و آرزو می‌کرد کاش زبان پرنده را می‌دانست تا بفهمد از او می‌خواهد چه چیزی را عبادت کند. چون در نفس خود رنج می‌کشید و می‌دید قاعدتاً خداوند و پروردگار عالمیان، سزاوارترین معبود برای عبادت توسط بندگان است. هدهد دید او سرش را پایین انداخته و در سکوت فکر می‌کند، همان‌طور که قوم نبیّ الله ابراهیم، خاموش سرشان را به زیر انداخته بودند. پس از فرصت استفاده کرد و نامه‌ی نبیّ الله سلیمان را برایش انداخت. پس به سرعت شروع به خواندن نامه کرد و دید اولین کلماتی که نوشته شده‌اند این است: «بسم الله الرحمن الرحیم. این [پیامی] از نبیّ الله سلیمان است که در برابر من برتری‌جویی نکنید و درحالی‌که تسلیم پروردگار عالمیان هستید، به نزد من بیایید و خداوندی را عبادت کنید که شریکی ندارد و با پرستش خورشید به‌جای خدا، به خود ظلم نکنید». و بلافاصله، به‌خاطر حقی که شناخته بود، چشمانش پر از اشک شد چون قبل از اینکه نامه‌ی نبیّ الله سلیمان به دستش برسد، عقلش [به این حقیقت] اقرار داشت. همانا که خداوند می‌خواست قلبش از آنچه که عقل بالغ [و هدایت‌شده‌اش] به آن رسیده بود، مطمئن سازد. پس گفت:
«شهادت می‌دهم خدایی جز خداوند یکتا وجود ندارد و همراه سلیمان در برابر خداوند و پروردگار عالمیان، تسلیم هستم».
او قبل از اینکه نبیّ الله سلیمان را ببیند، یقین آورد و دانست که خداوند، پروردگار اوست. پس خداوند، در تصدیق وعده‌ی خود در آیات محکم کتابش، نور بصیرت را در وجودش روشن ساخت [تا حق و باطل را از هم تشخیص دهد] :
{وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ‎﴿٦٩﴾} صدق الله العظيم [سورة العنكبوت].
اما مشکل بزرگی باقی بود، چگونه مردمش را هدایت کند و از شرّشان در امان بماند؟ پس تسلیم شدنش در برابر پروردگار عالمیان را پنهان کرد و اشراف و بزرگان قومش در مجلس شورا را احضار نمود چون با خِرَدی که داشت، از روش انبیا «وشاورهم في الأمر» استفاده کرده و در امور با آنان مشورت می‌نمود:
{قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ ‎﴿٢٩﴾‏ إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ‎﴿٣٠﴾‏ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‎﴿٣١﴾‏ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّىٰ تَشْهَدُونِ ‎﴿٣٢﴾‏ قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ ‎﴿٣٣﴾‏ قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ ‎﴿٣٤﴾‏ وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ‎﴿٣٥﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
گفتند: «هدیه چیست؟». به آنان خبر داد تصمیم گرفته‌است نبیّ الله را با چندین تن شمش طلا امتحان کند و گفت: «اگر از پادشاهان [معمولی] زمین باشد، آن را قبول خواهد کرد و ما با او رابطه دوستی برقرار کرده و هم‌پیمان می‌شویم تا به‌جای جنگ و خونریزی، بر قدرتمان بیفزاییم و هم ما از شرّ او در امان باشیم و هم او از شرّ ما در امان باشد. اما اگر نبیّ برگزیده‌ی پروردگار عالمیان باشد، به هیچ‌وجه با کوهی از طلا هم قادر نخواهیم بود، مبداء دعوت او را بخریم». اشراف قومش در مجلس شورا گفتند: «چنین باشد» و ملکه گفت: «پس از الآن توافق می‌کنیم اگر هدیه را به ما برگرداند، همراه سلیمان تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان خواهیم شد، آیا نمی‌بینید این هدیه چقدر وسوسه‌انگیز و فریبنده است؟». گفتند: «حتماً قبول خواهد کرد و از شرّ او در امان می‌مانیم و با او هم‌پیمان می‌شویم. با تصمیم و نظر تو موافق هستیم». ملکه پافشاری و اصرار کرد که اگر هدیه را نپذیرفت، تسلیم پروردگار عالمیان می‌شویم و گفتند: « بلکه قبول خواهد کرد». پس ملکه گفت: «پس از الآن توافق کردیم». گفتند: «چنین باشد. ما همراه تو منتظر بازگشت فرستادگان [و نتیجه کار] می‌شویم».
فرستادگان با هدایای تاریخی، با قافله‌ای از شترها با بار شمش‌های طلا به‌سوی نبیّ الله سلیمان حرکت کردند. تا اینکه قافله‌سالار هدیه طلا را به پیشگاه نبیّ الله برد و خداوند تعالی می‌فرماید:
{لَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ‎﴿٣٦﴾‏ ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‎﴿٣٧﴾} صدق الله العظيم [سورة النمل].
چون بر طرف کردن ظلم انسان از سر برادر انسانش امری اجباری است ولی در دین اجبار و اکراه نیست. پس آنها را با هدایایشان به ملکه‌شان بازگرداند. پس ملکه به توافق قبلی با قومش عمل کرد که در صورت بازگردانده شدن هدایایشان همراه سلیمان تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان گردند.
ملکه با گذاشتن این شرط، در برابر آنها حجت اقامه کرد، پس آنان با ملکه، با سلیمان همراهی کرده و تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان گردیدند. هدهد پرنده از شنیدن تسلیم آنها در برابر خداوند و پروردگار عالمیان بسیار شادمان و مسرور شد و حرکت کرد تا به نبیّ الله سلیمان بشارت بدهد. چندین روز پرواز کرد و به سختی فرصتی برای استراحت به خود می‌داد مگر مدت کوتاهی برای خوردن میوه‌ها. پس به نبیّ الله سلیمان رسید و به او خبر داد آنها همراه ملکه‌شان تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان شده‌اند. پس نبیّ الله سلیمان مجلس شورای خود را که متشکل از جن و انس بود، تشکیل داد:
{قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‎﴿٣٨﴾‏ قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ ‎﴿٣٩﴾‏ قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ ‎﴿٤٠﴾‏ قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ ‎﴿٤١﴾} صدق الله العظیم[سورة النمل].*
و خواست ایمان او را بیازماید: آیا [ملکه] معجزه‌ی آوردن تخت پادشاهی‌اش را باور می‌کند؛ تختی که آن را در قصرِ تحتِ حفاظت مجلس شورا با درب‌های غفل پشت سر نهاده بود؟ یا به فتنه افتاده و سلیمان را متهم می‌کند که ساحر است و دیدن عرش، سحر تخیلی است [و واقعیت ندارد] و از کسانی است که هدایت نمی‌شوند و قادر به تشخیص سحر از معجزه نیستند. و برای اینکه جرأت کند به عرش خود نزدیک شده و با دستش آن را لمس کند، سلیمان امتحانش را آسان‌تر کرد و گفت: «عرشش را برایش ناشناس کنید تا ببینیم هدایت شده و تصدیق می‌کند که با معجزه‌ی پروردگار عالمیان به اینجا آورده ‌شده‌است و از یقین‌کنندگان خواهد شد؟». خداوند تعالی می‌فرماید:
{فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ ۖ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ۚ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ‎﴿٤٢﴾‏} صدق الله العظیم [سورة: النمل].
و سؤالی که مطرح می‌شود این است: چه نیازی بود سلیمان به دانش او اقرار کند و چنین جواب بزرگی بدهد چون ملکه تنها سخنی که گفت این بود: «انگار خودش است». و جواب سؤال[همان‌طور که در بیانی قدیمی تشریح کردیم]** این است که او با گوشه چشم به نبیّ الله سلیمان اشاره کرد و فهماند که می‌داند این تخت پادشاهی خودش است. وقتی به تخت نزدیک شد آن را دید و مشاهده نمود که نگین الماسی که نامش بر آن نقش بسته بود، از تخت برداشته شده‌است و جای‌ حکاکی را که محل قرار گرفتن الماس بود، دید [در حقیقت نگین حاوی نامش برداشته شده‌بود]. پس دریافت این تخت پادشاهی خودش است که با معجزه‌ی الهی به آنجا آورده شده تا برهان بیشتری باشد برای آنچه که به‌سوی آن دعوت شده‌بود. پس دور تخت پادشاهی خود چرخید و به محل نگین‌ها دست زد تا مطمئن شود محل نگین‌هایی است که نامش بر آن حک شده‌بود، پس پشت به هیأتی که قومش بودند ایستاد و رویش به سمت سلیمان بود و درحالی‌که با چشمش به سلیمان اشاره می‌کرد، گفت: «انگار خودش است». در حقیقت خواست با چشمک زدن به نبیّ الله سلیمان به او بفهماند می‌داند این تخت اوست و نمی‌خواهد [صریح] اقرار کند چون می‌ترسد قومش به فتنه افتاده و گمان کنند سلیمان ساحر است و عرش واقعی آنجا نیست و آنچه می‌بینند، تخیلی است. پس نبیّ الله دریافت مقصود چشمک زدنش حین گفتن «انگار خودش است» چیست و مقصود ملکه را فهمید. پس نزد خود برای آن زن، در مورد «دانش شناخت خداوند حق» شهادت داد و برای همین نبیّ الله سلیمان با اقرار به علم [و شناخت] آن زن نسبت به خداوند، نزد خود چنین شهادتی داد. خداوند تعالی می‌فرماید:
{فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ ۖ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ۚ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ‎﴿٤٢﴾‏} صدق الله العظيم [سورة النمل].
و خداوند تعالی می‌فرماید:
{أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰ ۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ‎﴿١٩﴾‏} صدق الله العظيم [سورة الرعد].
می‌خواستیم تنها جوابی کوتاه برای روشن شدن موضوع بیاوریم ولی تبدیل به یک بیان مفصل شد و بازگشت امور به‌سوی خداوند است.
فعلاً این بیان را بگذارید همین‌جا باشد و به پیگیری نظرات ادامه می‌دهیم موضوع ادامه داشته باشد... این گفت‌وگویی مختصر و دوستانه با انصار پیشگام برگزیده‌ی عزیزم و پژوهشگران خردمند است.
و بدانید من داستان‌های قرآنی را از پیش خودم برایتان روایت نمی‌کنم، بلکه برداشت علمی همراه با برهان از قرآن عظیم است، بیان حق قرآن عظیم، نشانه‌ی احاطه وفزونی علمی [است که از جانب خداوند به من عطا گردیده] و برهان خلافت بر ملکوت جهان است.
و می‌گویم: «خدایا، آنها در برابر من برتری‌جویی کرده و خلیفه‌ی منتخب تو را نپذیرفتند، پاک و منزهی تو. در حکم تو هیچ احدی شریک نیست. خداوندا با نشانه‌های کووید شدید از نزدت، گردن روگردانان را خاضع گردان. خدایا جنگ کیهانی و کرونایی خود را تشدید فرما. خداوندا بندگانت را که با شناخت حق، پیرو آن می‌شوند هدایت نما؛ مگر نه اینکه خداوند، از [حال] شاکران آگاه‌تر است؟»
وسَلامٌ على المُرسَلين؛ والحَمدُ لله رَبّ العالَمين..
خليفة الله على مَلَكوت العالَمين؛ الإمام المهديّ ناصِر مُحَمَّد اليمانيّ.
--------------------
*بیان آیات سوره نمل:{ قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ ‎﴿٣٩﴾ قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ...} اینکه چه کسی تخت ملکه سبا را نزد نبی الله سلیمان آورد:
https://albushra-islamia.net/showthread.php?p=182791
** بیان مورد اشاره در مورد ملکه سبا:
https://albushra-islamia.net/showthread.php?p=240779